Saturday, March 13, 2010

سلامي به عمو فيلترچي

برای خیلی از ما آزادی بیان و عقیده و اطلاعات یک اصل غیرقابل انکار است. اما حتما می‌دانید برای کودتاچیان و عموفیلترچی اینگونه نیست. آنها مثل جادوگران پیر که از آب زلال می‌ترسند از آزادی اطلاعات و روزنامه‌های آزاد هراس دارند. حکایت جن و بسم‌الله، داستان زندگی آقایان است و آزادی. که اگر این یکی باشد آنها نیستند و اگر می‌خواهند خود حکومت کنند باید با قطره‌چکان و رسالت و کیهان چیزهایی که مردم می‌توانند بدانند را به آنها بگويند.
با استفاده از روش زیر برای همیشه از زیر بار سانسور و فیلتر و فیل‌.تر و فیلترشکن و اولتراسرف و فری گیت و ... بیرون خواهید آمد.
اول: به سایت
مراجعه کرده و یک حساب ای‌میل برای خود باز  AOL
 کنید.
دوم : نرم‌افزار  .
را دانلود کنید

سوم: با کمک حساب ای‌میل خود در نرم‌افزار
AOL
 وارد شوید و از آنجا اینترنت گردی بدون سانسور را آغاز کنید.

چهارم: پس از طی مراحل فوق در حالیکه کف دست راستتان به سوی آسمان است می‌توانید انگشت وسط دست را بالا بیاورید و به عموفیلترچی سلام کنید.


+ در صورت فيلتر بودن سايت
AOL
 براي دانلود نرم‌افزار، کل نرم افزار را می‌‌توانيد از اينجا دانلود کنيد.

منبع


Thursday, March 11, 2010

قتل احمد كسروى؛ مرگ به اتهام نقد مذهب

 فرج سرکوهی

ساعت ۹ صبح روز بيستم اسفند ماه سال۱۳۲۴ احمد كسروى، از بزرگ ترين مورخان، زبان دانان و محققان ايرانى و از معتبرترين نويسندگان تاريخ انقلاب مشروطيت در اتاق شعبه هفت بازپرسى تهران و در مقابل چشمان ناباور و وحشت زده بازپرسى كه قرار بود از كسروى به اتهام نوشتن و انتشار «كتب ضاله و خلاف شرع» بازپرسى كند، با ضربه هاى كارد و شليك گلوله چند تن از اعضاى «جمعيت فدائيان اسلام» به قتل رسيد.
فتواى قتل احمد كسروى را مراجع تقليد بزرگ آن روزگار چون شيخ عبدالحسن علامه احمد امينى، نويسنده كتاب مرجع و با ارزش «الغدير» و حاج آقا حسين قمى، مرجع تقليد پر نفوذ آن روزگار، صادر و روحانيونى چون روح الله خمينى، كه در آن روزگار هنوز مرجع تقليد نبود، اين فتوا را تاييد كرده بودند.
قاتلان كسروى ــ سيد حسين و سيد على امامى، هفت همكار آنان و كسانى چون نواب صفوى، كه مقدمات قتل را زمينه چينى كرده و با قاتلان همكارى داشتند، بر اثر حمايت و اعمال نفوذ روحانيون و مراجع تقليد آن روزگار، از جمله آيت الله بروجردى، پس از چند ماه از زندان آزاد شده و چون قهرمانان بزرگى كه از فتحى مهم بازمى گردند، در نشريات، مجالس و محافل مذهبى آن روزگار تكريم شدند.
 خمينى به روزگار جوانى در سال ۱۳۲۳ و به دورانى كه كسروى هنوز زنده بود در كتاب «كشف الاسرار» خود خواهان اعدام كسروى «در حضور هواخواهان دين» شد و به دورانى كه به مقام مرجعيت تقليد ارتقاء يافت در رساله خود با عنوان تحريرالوسيله، كه در قوانين كيفرى ايران از منابع و مراجع قانون گذارى و محاكمات است، فتوا داد«هر كس پيامبر اسلام را، نغوذبالله، دشنام دهد واجب است بر شنونده كه او را بكشد.»در سى سال گذشته نيز رسانه هاى جمهورى اسلامى با استناد به فتواى  خمينى در كتاب «تحريرالوسيله» قتل كسروى و كسانى چون او را «واجب» دانسته و ترور كسروى و منشى او را در اختمان دادگسترى چون «فصلى مهم در جهاد مجاهدين اسلام عليه كفر و ارتداد» تمجيد مى كنند.

خمينى و كسروى

قتل كسروى به دليل «نقد مذهب» اولين قتل از اين دست در تاريخ ايران نبود اما نخستين بار در تاريخ معاصر ايران بود كه متعصبان مذهبى روشنفكرى معروف، سرشناس و معتبر را به دليل نوشته هاى او در نقد مذهب بر مبناى فتواى مراجع تقليد به قتل رساندند.
اين الگو در سى سال گذشته در قتل هاى بدون محاكمه روشنفكران و منتقدان جمهورى اسلامى و از جمله در قتل محمد جعفر پوينده و محمد مختارى، مترجم و شاعر، تكرار شد.
احمد كسروى به روزگارى به قتل رسيد كه قرائت به شدت سنتى مذهب شيعه مطرح ترين قرائت اسلام در ايران و روحانيت محافظه كار شيعه در حال بازسازى نفوذ خود در ميان مردم و در نهادهاى حكومتى بود و مى كوشيد تا كاهش نفوذ و قدرت خود را به دوران سلطنت رضا شاه به سرعت و به هر بهايى جبران كند.

شخصيت فرهنگى كسروى

احمد كسروى از نخستين كسانى در ايران بود كه از منظر عقل گرايى به نقد مذهب برخاست و راه روشنفكران دوران رنساس و انقلاب كبير فرانسه را دنبال كرد. كسروى با اتكاء به نفوذ كارساز خود موجى را دامن زد كه در ميان جوانان آن روزگار دامنه اى گسترده يافت هر چند او نيز، چون اغلب پيشگامان در هر عرصه اى، گاه به افراط كشيده شد.
كسروى بر زبان هاى پهلوى، عربى، انگليسى، روسى، ارمنى، تركى و اسپرانتو تسلط داشت. نثر زبيا، روان، ساده و منسجم كسروى را در زبان فارسى از نمونه هاى متعالى نثر فنى مى دانند و شيوه تاريخ نويسى او از نخستين گام ها در تاريخ نويسى مدرن تلقى مى كنند.
مقالات عربى كسروى در نشريات معتبر كشورهاى عربى آن روزگار به چاپ مى رسيد. ترجمه هاى كسروى از متون پهلوى و آثار او در باره تاريخ ايران از منابع معتبر دانشگاهى است و دو كتاب او را در باب تاريخ مشروطه از معتبرترين متون و منابع مرجع و جامع انقلاب مشروطه ارزيابى مى كنند.
نشريه «پرچم» كه كسروى مسئوليت آن را بر عهده داشت و از ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۴ منتشر شد، بر مخاطبان خود نفوذى كارساز داشت و زمينه مناسبى را براى شكل گيرى انجمن هايى كه به «انجمن پاك دينان» يا «باهماد آزادگان» مشهور شدند، فراهم كرد.
احمد كسروى پيش از آن كه در مقالات متعدد و در چهار كتاب مشهور خود با نام هاى شيعى گرى، بهايى گرى، شيخى گرى و صوفى گرى، چهار مذهب و طريقت مذهبى مهم ايران را در آن روزگار نقد كند، با نوشتن آثار مهمى چون «تاريخ انقلاب مشروطه»، «تاريخ هيجده ساله آذربايجان»، «تاريخ پانصد ساله خوزستان»، «شهرياران گمنام» ، «تاريخ طبرستان» و رسالاتى چون تاريخچه شير خورشيد و پرچم ايران و.. چون زبان دان و مورخى معتبر تثبيت شده بود.
كسروى به پيرايش زبان فارسى از واژه هاى غير فارسى تمايلى افراطى داشت اما صدها واژه و اصطلاح كه او ساخت در زبان فارسى جاافتاد و رايج شد.
كسروى را مى توان از انگشت شمار چهره هايى دانست كه در غنى كردن گنجينه زبان فارسى و هماهنگ كردن اين زبان با نيازهاى زمان و زمانه نقشى كارساز داشته اند.
كسروى چون اغلب روشنفكران اين گروه به دوران سلطنت بنيان گذار سلسله پهلوى از اصلاحات فرهنگى و اجتماعى او حمايت و به عقب نشينى هاى دولت هاى پس از رضا شاه در برابر سنت گرايان و روحانيون محافظه كار اعتراض كرد.
احمد كسروى در انقلاب مشروطه حضورى فعال داشت و چون ديگر روشنفكران آن روزگار به آرمان هاى اين انقلاب چون استقلال، آزادى، صنعتى كردن، پيشرفت و ترقى و تجدد، ارتقاء فرهنگى جامعه و مبارزه با خرافات سنتى، رها شدن زنان از بند سنت هايى كه زن ايرانى آن روزگار را به اندرونى نشينى محكوم مى كرد، گسترش علوم و تكنولوژى جديد و...دل بسته بود.پهلوى اول به دوران سلطنت استبدادى خود به بخشى از برنامه هاى روشنفكران انقلاب مشروطه از جمله جايگزينى مدارس جديد به جاى مكتب خانه هاى سنتى و دادگسترى به جاى محاكم شرع جامه عمل پوشاند و با كشف حجاب،مدارس مختلط،تشويق زنان به تحصيل و حضور در عرصه هاى اجتماعى و فرهنگى،ممنوع كردن برخى مراسم سنتى چون قمه زنى و محدود كردن نفوذ روحانيت سنتى در قدرت سياسى و در جامعه كوشيد تا ابعادى از برنامه هاى انقلاب مشروطه را به بهاى نفى آزادى تحقق بخشد.

زمينه هاى تاريخى فتواى قتل كسروى

با سقوط رضا شاه ايران با ورشكستى و بحران گسترده اقتصادى و سياسى رو به رو و حكومت مركزى به شدت تضعيف شد.
دولت هايى كه پس از شهريور ۱۳۲۰ به قدرت رسيدند به اكثريت پارلمانى و راى مردم نيازمند شده و به اين دليل و به دليل اعتقادات مذهبى خود و نيز براى جلوگيرى از گسترش كمونيزم مى كوشيدند تا روحانيت شيعه را تقويت و با واگذار كردن امتيازات گوناگون حمايت آنان را جلب كرده،از نفوذ روحانيت در ميان مردم براى بقاء قدرت خود بهره گيرند.
پس از شهريور ۱۳۲۰ برخى روحانيون معروف و با نفوذ از جمله حاج آقا حسن قمى، كه به دليل مخالفت با برنامه هاى رضا شاه در زمينه هايى چون كشف حجاب و مدارس مختلط به عراق تبعيد شده بودند، در ميان استقبال رسمى دولت و مردم به ايران بازگشتند.
آزادى احزاب و مطبوعات پس از سقوط رضا شاه نقد علنى مذهب را نيز ممكن كرد و چند اثر مهم از جمله كتاب «اسرار هزار ساله» در اين زمينه منتشر شد.
روحانيت سنتى محافظه كار در اين سال ها خواستار ممنوعيت اين گونه آثار و عقب نشينى دولت و جامعه از اصلاحات دوران رضا شاه به ويژه در عرصه حقوق زنان بود و بر انحلال مدارس مختلط، رواج دوباره حجاب اسلامى و ترويج مراسم سنتى عزادارى پاى مى فشرد و دولت ها نيز با واگذارى اين گونه امتيازات، كه بر اقتدر سياسى آنان تاثيرى نداشت، مى كوشيدند تا حمايت مراجع و روحانيون با نفوذ را جلب كنند.
احمد كسروى از معدود روشنفكرانى بود كه در نشريه پرچم، كه مسوليت آن را بر عهده داشت، به انتقاد از سياست تسليم دولت هاى مدنى در برابر شرع سنتى و روحانيت برخاست و خشم روحانيون محافظه كار را عليه خود برانگيخت.
كسروى كتاب هاى شيعى گرى، صوفى گرى، شيخى گرى و بهايى گرى را در همين سال ها منتشر كرد.
كتاب شيعى گرى در سال ۱۳۲۱ منتشر و در همان سال ممنوع و چاپ دوم آن با عنوان«بخوانيد و داورى كنيد» منتشر شد.
روح الله خمينى در كتابى با عنوان «بخوانيد و به كار ببنديد» در پاسخ به نقد نويسنده كتاب از خرافات مذهبى نوشت: «جوانان غيرتمند بايد با يك مشت آهنين تخم اين ناپاكان را از روى زمين براندازند.»
وى گفته بود: «دولت اسلام بايد با مقررات دينى و مذهبى همراه باشد و اشخاصى كه اين ياوه سرائى ها را مى كنند در حضور هواخواهان دين اعدام كنند و اين فتنه جويان را كه مفسد فى الارض هستند از زمين براندازند.»
مجتبى ميرلوحى، معروف به نواب صفوى، طلبه اى كه در مدارس مذهبى نجف و مصر تحصيل كرده بود، در همين سال ها با فتواى مرجع تقليد بزرگ علامه امينى براى قتل كسروى به ايران بازگشت.
چند روحانى و بازارى از جمله اسدالله مدنى، كه به دوران جمهورى اسلامى نخستين امام جمعه تبريز بود و در نخستين سال هاى اين نظام ترور شد، نواب صفوى را در تدارك منابع مالى براى خريد سلاح يارى كردند.
نواب صفوى يك بار در جلسه سخنرانى كسروى در دفتر نشريه پرچم حضور يافت و با او مجادله و در پايان او را به قتل تهديد كرد.
نواب صفوى كه رهبرى جمعيت فدائيان اسلام را بر عهده داشت، همراه با چند تن از اعضاى اين سازمان در هشتم ارديبهشت ۱۳۲۴ در خيابانى در تهران راه را بر كسروى بسته و به سوى او تيراندازى كردند.
گلوله ها به هدف نرسيدند. نواب و ياران او به كسروى حمله و او را به شدت مضرب كردند. كسروى جان به در برد. مهاجمان پس از چند ساعت آزاد شده و در اعلاميه اى بر قصد خود، كشتن كسروى، تاكيد كردند.
در ۱۵ خرداد ۱۳۲۴ وزارت فرهنگ عليه كسروى به اتهام انتشار «كتب ضاله و خلاف شرع» اعلام جرم كرد. كسروى به دادگاه فراخوانده شد.
حسن و على امامى به همراه هفت عضو ديگر جمعيت فدائيان اسلام روز بيستم اسفند ماه به اتاق بازپرس دادگسترى هجوم آورده و احمد كسروى و حدادپور، منشى او را كشتند. قاتلين پس از چند ماه آزاد و پرونده قتل كسروى مختومه اعلام شد.

از پيش نمازى مسجد تا نقد مذهب

احمد كسروى در مهر ماه ۱۲۶۹ در تبريز در خانواده اى فقير چشم به جهان گشود. پدر او روحانى و پيش نماز مسجدى در محله فقير نشين حكم آباد تبريز بود.
كسروى از كودكى تحصيل زبان و ادبيات فارسى و عربى و فقه و حكمت اسلامى را آغاز كرد. پس از مرگ پدر سمت او را به ارث برد اما عقايد و كردار متجددانه او روحانيون تبريز را عليه او برانگيخت. كسروى پيش نمازى مسجد را رها كرد و كوشيد تا با كارگرى و فروشندگى زندگى خود را تامين كرده و به تحصيلات خود ادامه دهد.
تبريز از مراكز اصلى انقلاب مشروطه بود و كسروى نيز دل با انقلاب داشت و حتا در سال ۱۲۹۰ در كنار مجاهدين انقلاب مشروطه با سپاهيان روس، كه از استبداد پشتيبانى مى كردند، درگير شد.
مقالات عربى كسروى از همان روزگار در نشريات عربى به چاپ مى رسيد. كسروى در سال ۱۲۹۴ معلمى پيشه و كتابى در باب آموزش زبان عربى تاليف كرد.
احمد كسروى در سال ۱۲۹۵ به قفقاز سفر كرد و در آن ديار زبان روسى را نيز آموخت .به ايران بازگشت و در ماجراى قيام خيابانى عليه استبداد به او و حزب دموكرات پيوست اما پس از چندى از اين جنبش كناره گرفت و به تهران رفت و در سال ۱۲۹۸ در عدليه آن روزگار استخدام شد.
انتشار تاريخ طبرستان در هفته ‌نامه «نوبهار» و انتشار رساله اى در باب نسخه خطى «ابن اسفنديار»، كسروى را در محافل فرهنگى و آكادميك به شهرت رساند.
در سال ۱۳۰۶ زبان پهلوى را از ايران شناس بزرگ هرتسفلد آموخت و با رها كردن كسوت روحانيت سال ها در دادگسترى دوران رضا شاه در سمت هاى گوناگون و از جمله در خوزستان مشاغلى چون قضاوت را بر عهده داشت.
كسروى در سال ۱۳۰۹ در پرونده اى به زيان دربار راى داد و از كار بركنار شد و وكالت پيشه كرد.
پس از شهريور ۱۳۲۰ نشريه پرچم را تا زمان مرگ خود در سال ۱۳۲۴ منتشر كرد و در اين سال جان بر سر عقايد خود گذاشت.

سالروز شهادت پاکمرد متفکر معاصر احمد کسروي گرامي باد

«از مشروطه‌خواهی تا ترور»

۱۳۸۸  اسفند۲۰
بیستم اسفندماه برابر با سال‌روز کشته‌شدن احمد کسروی تاریخ‌نویس، زبا‌‌‌‌ن‌شناس و پژوهش‌گر برجسته ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۹ خورشیدی به دنیا آمد. از مهم‌ترین آثار کسروی دو کتاب تاریخ مشروطه‌ی ایران و تاریخ هجده‌ساله‌ی آذربایجان مربوط به تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران است و هنوز نیز در همه جا به آ‌ن‌ها استناد می‌شود. کسروی در بیست اسفند سال ۱۳۲۴ در سن ۵۵ سالگی درگذشت.

سیداحمد کسروی تبریزی در روز چهارشنبه ۸ مهر سال ۱۲۶۹ خورشیدی در محله حکم‌آباد ‌در شهر تبریز و در یک خانواده روحانی به دنیا آمد.اجدادش همه روحانی بودند اما پدرش حاجی میرقاسم، از روحانیت دوری گزیده و به بازرگانی پرداخته بود.احمد فارسی و قرآن و مقدمات عربی را در مکتب آموخت و دوازده ساله بود که پدرش درگذشت و او ناگزیر مجبور به ترک مکتب شد.مدتی به کار قالی‌بافی مشغول شد اما بعد از دو سال بنا به وصیت پدر به مدرسه دینی بازگشت. کسروی نخستین‌بار در همین مدرسه با شیخ‌محمد خیابانی فعال سیاسی انقلاب مشروطه که در آن زمان تدریس «هیت بطلمیوسی» می‌کرد، آشناشد.
در سال ۱۲۸۵ و هم‌زمان با آغاز جنبش مشروطه در تبریز کسروی نخستین بار با نام مشروطه برخوردکرد و به گفته خود از همان آغاز به آن دل‌بست. پس از غلبه مشروطه‌خواهان تبریز رو به آرامش برداشت و کسروی دوباره به درس‌خواندن پرداخت. پس از دو سال درس خواندن سرانجام وی به درجه ملایی رسید.
در تابستان سال ۱۲۸۹ کسروی به بیماری تیفوس دچارشد. براثر این بیماری وی گرفتار یک ناتوانی پیوسته‌ای شد که همواره با مشکلات فراوان همراه بود، ابتدا کم‌خون شد و چشم‌هایش کم‌سوگردید و دندان‌هایش رو به پوسیدن‌گذاشت، موهایش نیز اندک‌اندک سپید شد و به بدگواری(سوء هاضمه) دچارشد.
پس از دو سال وضعیتش رو به بهبودی رفت. بنا به گفته خود کسروی، نزدیکانش وی را به زور به امام جماعت مسجدی منتسب کردند.‌
در سال ۱۲۹۳، جنگ جهانی آغاز گردید و آذربایجان میدان جنگ شد. احمد برای این‌که زبان انگلیسی یاد گیرد، سال بعد به آموزگاری زبان عربی وارد مدرسه آمریکایی شد، و در همان مدرسه، برای یاد دادن عربی به شاگردان، کتاب النجمه‌الدریه را در دو جلد نوشت که سال‌ها در دبیرستان‌های تبریز از روی آن درس می‌خواندند و هم در آن مدرسه بود که زبان انگلیسی و اسپرانتو را فراگرفت.
در تیرماه ۱۲۹۵، برای این‌که، به گفته خود، از شر «معاندان» برهد و در یکی از شهرهای قفقاز به کار پردازد، به روسیه رفت، اما چون در قفقاز کار به دست نیاورد از راه عشق‌آباد به مشهد رفت و از مشهد به باکو و تفلیس بازگشت و در تفلیس به وسیله اسماعیل حقی با آزادی‌خواهان قفقاز آشنا شد و بعد به تبریز آمد و باز در مدرسه آمریکایی مشغول تعلیم و تعلم شد. در این هنگام بود که خیابانی و سایر آزادی‌خواهان تبریز به کار و کوشش برخاسته بودند.
کسروی نیز به جمع دموکرات‌ها پیوسته و در جلسات «تجدد» حضور می‌یافت؛ وی هم‌چنین در مدرسه متوسطه تبریز، که تازه گشایش یافته بود، درس عربی می‌داد.
سال ۱۲۹۷ فرا رسید. عثمانیان، که به تبریز راه یافته بودند، خیابانی و نوبری و چند تن دیگر از آزادی‌خواهان تبریز را دست‌گیر و تبعید کردند و حزب اتحاد اسلام و روزنامه ترکی پدید آوردند. ولی، چون جنگ به شکست آلمان و هم‌دستان او پایان یافت و عثمانیان از تبریز رفتند، کسروی با جلیل اردبیلی حزب دموکرات و جلسات تجدد را برپا کرد. در این میان، خیابانی از تبعید بازگشت و انتخابات مجلس چهارم در تیرماه سال ۱۲۹۸ آغاز شد و کار کسروی و یاران او با خیابانی به دودستگی کشید و کسروی و همراهان او به «انتقادیون» معروف شدند.
روز سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۹، دموکرات‌ها در تبریز قیام کردند و کسروی ناچار به تهران آمد. در تهران، چندی در دبیرستان ثروت درس عربی می‌داد، تا قیام تبریز برافتاد و خیابانی به دست مخبرالسلطنه هدایت کشته شد.
پس از این رویدادها کسروی مدتی بی‌کار بود. در این زمان به نگارش آذری یا زبان باستانی آذربایجان پرداخت و آن را به چاپ رساند و این زمانی بود که کشاکش پان‌ترکیسم به تازگی رونقی‌گرفته بود. این کتاب سبب نام‌آوری کسروی در میان انجمن‌های دانشی زمان گردید. در این زمان شرق‌شناس روس چایگین با کسروی دیدار کرد و سر دنیسن راس آن را به انگلیسی برگرداند. از این پس کسروی در چندین انجمن پژوهشی انگلیسی و آمریکایی عضوشد. در همین هنگام تاریخ پانصد ساله خوزستان را نیز به پایان رساند. هم‌چنین پژوهشی درباره سید نبودن صفویان نمود و میوه‌اش را در روزنامه آینده نوشت که در آن زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد. هم‌چنین به پژوهش درباره گویش‌های گوناگون ایرانی پرداخت.
در همین هنگام (۱۳۰۴) هم بود که دودمان قاجار برچیده شد و دودمان پهلوی جای آن را گرفت.
از ۱۳۰۵ کسروی بازرس عدلیه‌ شد ولی تنها در جایگاه داور یک بار به قم رفت زیرا که در این زمان علی‌اکبر داور وزیر عدلیه شد و عدلیه پیشین را برچید. پس کسروی باز زمانی بی‌کار شد و در این زمان باز به خواندن و پژوهش پرداخت و این بار پیشینه شیر و خورشید را پژوهید.

در فروردین ۱۳۰۶ کلاسی برای آموزاندن زبان پهلوی به آموزگاری هرتسفلد در تهران برگذارشد که کسروی یکی از شاگردان آن‌جا بود. در این زمان داور او را برای کار در عدلیه تازه خواست و از او خواست تا عبا و عمامه را کنار بگذارد که کسروی همان زمان این پوشش را کنار گذاشت و پوشش رواج‌دار آن‌روز را برگزید. از این پس او مدعی‌العموم تهران شد. در این زمان میانه داور و کسروی به هم خورد.
چندی پس از آن کسروی به ماموریت‌هایی در خراسان از سرگذراند،مرکز می‌خواست او را در خراسان نگه‌دارد که کسروی بی‌اجازه مرکز به تهران بازگشت و این کار داور را خشمگین ساخت. پس کسروی درخواست کناره‌گیری از عدلیه را نمود و به وکالت پرداخت. در این زمان تیمورتاش که پشتیبان کسروی بود به وی پیشنهاد کرد که به حزب ایران نو بپیوندد که کسروی نپذیرفت. در این زمان قانون پوشش یکپارچه داده‌شد و کسروی از نخستین کسانی بود که به پیش‌واز این قانون رفته و کلاه پهلوی برسرگذارد. در این زمان از کسی به نام بارون زبان ارمنی را در دو سال آموخت. در همان زمان به کارنامه اردشیر بابکان پرداخت.
در پاییز ۱۳۰۷ کسروی دوباره به قضاوت و این‌بار در دادگاه جنایی پرداخت. چندی پس از آن تیمورتاش به کسروی پیشنهاد کرد که زیر پشتیبانی وی از وزارت فرهنگ مقرری‌ای دریافت‌دارد و به جای آن به پژوهش درباره تاریخ و زبان بیشتر پردازد. ولی داور برونشد کسروی را از عدلیه نپذیرفت و با افزایش جایگاه او وی را به ریاست محاکم گمارد. در این زمان کسروی به نگارش شهریاران گمنام پرداخت. چندی پس از آن هم کسروی برای داوری به اراک سفری کرد. پس از مدتی دوباره به تهران بازگشت و در کاخ دادگستری مشغول شد.
سرانجام احمد کسروی روز بیستم اسفند سال ۱۳۲۴ در کاخ دادگستری تهران توسط فداییان اسلام به دلیل آن‌چه که این گروه الحاد و ارتداد می‌خواندند با ضربات متعدد چاقو توسط افرادگروه نواب صفوی به قتل رسید. پس از ترورناموفق اول کسروی توسط نواب صفوی و مخفی شدن اعضای فداییان اسلام، سید حسین امامی مخفیانه به محافل کسروی راه یافت و به گفته‌ی خود در آن‌جا شاهد بود که کسروی به فعالیت‌های ضد شیعی خود ادامه می‌دهد.‌
نواب صفوی طوماری تنظیم کرد و خواستار محاکمه کسروی به جرم توهین به مقدسات اسلامی شد.‌
از آن‌جا که این گروه به حکومت پهلوی معتقد نبوند تصمیم به ترور او گرفتند.
در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ سید‌علی‌محمد امامی و سید‌حسین امامی به همراه نه نفر دیگر از فداییان اسلام کسروی را در کاخ دادگستری ترور کرده و او را به همراه منشی‌اش حدادپور به طرز فجیعی به قتل رساندند.
گفتنی است آثار وی هم پیش و هم پس از انقلاب اسلامی در ایران از کتب ممنوعه به شمار می‌رود.
منابع
وب‌سایت رسمی احمد کسروی
دانش‌نامه ویکی پدیا


براي دانلود مجموعه کتب ان شهيد راه انديشه به اينجا برويد

Sunday, February 7, 2010

روزشمارزندگی شادروان‌ دکتر محمد مصدق‌




mosaddeq
روزشمارزندگی
شادروان‌ دکتر محمد مصدق‌



29 ارديبهشت‌ 1261 شمسي‌: 29 رجب‌ 1299 قمري‌: ولادت‌ در تهران‌ از پدر ميرزا هدايت‌ ا… وزير دفتر و مادر ملک‌ تاج‌ خانم‌ نجم‌ السلطنه‌.
1271 شمسي‌: وفات‌ پدر ميرزا هدايت‌ که‌ از رجال‌ شريف‌ و با نجابت‌ عهد قاجار و وزير دفتر بود.
1275 شمسي‌: 1314 قمري‌ بنا به‌ تحصيلات‌ و قابليت‌ شخصي‌ و از طرفي‌ به‌ واسطه‌ي‌ حضور سابق‌ پدر در مقام‌ مستوفي‌ خراسان‌ ايشان‌ به‌ خراسان‌ و به‌ منظور تصدي‌ استيفاي‌ خراسان‌ عزيمت‌ نمود. درهمين‌ سال‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ قتل‌ رسيد.
1285 شمسي‌ : بنا به‌ درخواست‌ رجال‌ و بزرگان‌ ايالت‌ اصفهان‌ از آن‌جا به‌ نمايندگي‌ دوره‌ اول‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ انتخاب‌ شده‌ لکن‌ مجلس‌ به‌ علت‌ به‌ حد نصاب‌ نرسيدن‌ سن‌ ايشان‌ را نپذيرفت‌.
1286 شمسي‌: به‌ عضويت‌ جامع‌ آدميت‌ درآمد. در همين‌ سال‌ ورود به‌ مجمع‌ انسانيت‌ و قبول‌ نيابت‌ رياست‌ آن‌.
1287 شمسي‌: عزيمت‌ به‌ فرانسه‌ و آغاز تحصيل‌ در مدرسه‌ي‌ علوم‌ سياسي‌ پاريس‌ در رشته‌ي‌ علوم‌ ماليه‌ يا اقتصاد سياسي‌ پس‌ از سه‌ سال‌ به‌ علت‌ کسالت‌ يک‌ بار به‌ ايران‌ مراجعت‌ نموده‌ و دوباره‌ به‌ اروپابرگشت‌ و در شهر نوشاتل‌ سوييس‌ در رشته‌ي‌ دکتراي‌ حقوق‌ به‌ تحصيل‌ مشغول‌ و سال‌ 1292 فارغ‌ التحصيل‌ گرديده‌ و رساله‌ي‌ دکتراي‌ خود با عنوان‌ وصيت‌ در حقوق‌ اسلام‌ و حقوق‌ شرعي‌ زنان‌ در سال‌ 1293 به‌چاپ‌ رسانيد.
1293 شمسي‌: 
بازگشت‌ به‌ ايران‌ و تدريس‌ در مدرسه‌ي‌ علوم‌ سياسي‌ تهران‌.

و هم‌ زمان‌ به‌ تأليف‌ و نشر آثاري‌ کاپيتولاسيون‌ و ايران‌ ـ دستور در محاکم‌ حقوقي‌ ـ شرکت‌هاي‌ سهامي‌ در اروپا پرداخت‌.
1294 شمسي: براي‌ مدتي‌ در عضويت‌ حزب‌ اعتدال‌ و سپس‌ حزب‌ دموکرات‌ درآمد. و در آبان‌ ماه‌ همين‌ سال‌ به‌ عضويت‌ کميسيون‌ تطبيق‌ حوالجات‌ جانشين‌ ديوان‌ محاسبات‌ از طرف‌ مجلس‌ سوم‌ به‌ مدت‌ 2 سال‌انتخاب‌ شد.
1296 شمسي‌ : 
معاونت‌ وزارت‌ ماليه‌ و رييس‌ کل‌ محاسبات‌

1298 شمسي‌ : مطابق‌ با 1919 ميلادي‌: عزيمت‌ به‌ اروپا و اقامت‌ در سوييس‌ و مخالفت‌ با قرارداد 1919
1299 شمسي‌: بازگشت‌ از اروپا و ورود به‌ بندر بوشهر و ديدار با بزرگان‌ و سران‌ بوشهر و ايلات‌ فارس‌ و تمايل‌ مردم‌ آن‌ سامان‌ و ارسال‌ عريضه‌ به‌ پايتخت‌ و در نهايت‌ با موافقت‌ دولت‌ مشيرالدوله‌ به‌ ايالت‌ فارس‌به‌ بوشهر منصوب‌ گرديد. 19 مهرماه‌ 1299 الي‌ سوم‌ فروردين‌ 1300 شمسي‌
پس‌ از کودتاي‌ سوم‌ اسفند 1299 از طريق‌ صحبت‌ براي‌ عموم‌ رجال‌ و نوشتن‌ مقالات‌ و روشن‌گري‌ به‌ مخالفت‌ شديد با کودتاي‌ شيد ضياء پرداخت‌ و در اول‌ سال‌ 1300 ناچارٹ از والي‌گري‌ فارس‌ استعفا و براي‌مصون‌ ماندن‌ از تعرض‌ کودتاچيان‌ مدتي‌ در ميان‌ ايل‌ قشقايي‌ و سپس‌ به‌ دعوت‌ سران‌ بختياري‌ به‌ ايل‌ بختياري‌ پناه‌ برد.
1300 شمسي‌ : 14 خرداد تا 29 دي‌ ماه‌ در کابينه‌ي‌ قوام‌السلطنه‌ با اخذ اختيارات‌ قانوني‌ از مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ به‌ مدت‌ سه‌ ماه‌ در پست‌ وزارت‌ ماليه‌ مشغول‌ شد. در ترميم‌ کابينه‌ به‌ وزارت‌ خارجه‌ برگزيده‌ شد ولي‌ نپذيرفت‌. و از28 بهمن‌ والي‌ آذربايجان‌ شد.
1302 شمسي‌: نماينده‌ مردم‌ تهران‌ در دوره‌ پنجم‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ تشکيل‌ کميسيون‌ معارف‌ با هماهنگي‌ آيات‌ عظام‌ حوزه‌ قم‌
کتاب‌ حقوق‌ پارلماني‌ در ايران‌ و اروپا نيز تأليف‌ نمود.
1305 شمسي‌ تيرماه‌: نماينده‌ مردم‌ تهران‌ در دوره‌ ششم‌ و مخالفت‌ با کابينه‌ مستوفي‌ الممالک‌ موضوع‌ صلاحيت‌ دو تن‌ از وزرا: وثوق‌ الدوله‌ و ذکاءالملک‌ فروغي‌
1307 شمسي : به‌ علت‌ ادامه‌ مخالفت‌ با هيأت‌ حاکمه‌ از طريق‌ مجلس‌ مخصوصٹ با اختيارات‌ داور وزير عدليه‌ به‌ ناچار خانه‌ نشين‌ گرديد.
1319ـ1315 شمسي‌ : در اين‌ چند سال‌ به‌ علت‌ فشار حکومت‌ رضاخاني‌ خانه‌ نشين‌ بود و حتا از تدريس‌ در دانشکده‌ نيز محروم‌ گرديد. و تا سال‌ 1319 در احمدآباد ساوجبلاغ‌ و تهران‌ تحت‌ نظر نظميه‌ اقامت‌اجباري‌ نمود.
1319 شمسي‌ :5 تيرماه‌: توسط شهرباني‌ رضاخان‌ بازداشت‌ و به‌ زندان‌ بيرجند منتقل‌ گرديد.
1319 شمسي : 23 آذر: بنابه‌ فشار عده‌اي‌ از رجال‌ که‌ هنوز قدرت‌ نفس‌ کشيدن‌ داشتند به‌ احمدآباد بازگردانده‌ شد و تحت‌ نظر قرار گرفت‌ تا شهريور 1320 که‌ اجازه‌ خروج‌ گرفت‌.
1322 شمسي‌ : 14 اسفند: نماينده‌ اول‌ مردم‌ تهران‌ در دوره‌ 14 مجلس‌ شورا گرديد و مخالفت‌ با اعتبارنامه‌ نمايندگي‌ سيدضياء در پيش‌ گرفت‌.
1323 شمسي‌: مخالفت‌ با اعطاي‌ هرگونه‌ امتياز نفت‌ به‌ خارجيان‌ و پيشنهاد طرح‌ چهار ماده‌اي‌ منع‌ دولت‌هاي‌ ايران‌ براي‌ مذاکره‌ با خارجيان‌ درباره‌ي‌ واگذاري‌ امتياز نفت‌ و تصويب‌ آن‌
1323 شمسي‌ : حمله‌ به‌ دزدان‌ بيت‌المال‌ و زد و بندچي‌هاي‌ دستگاه‌هاي‌ دولتي‌ و درخواست‌ اخراج‌ دکتر ميليسپو مستشار آمريکايي‌ در امور مالي‌ ايران‌.
1324 شمسي‌: رهبري‌ اقليت‌ مجلس‌ در استراکسيون‌ عليه‌ کابينه‌ صدرالاشراف‌.
1326 شمسي‌ آذر: رأي‌ تمايل‌ 53 تن‌ از نمايندگان‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ به‌ نخست‌ وزيري‌ مصدق‌ ـ در اين‌ زمان‌ حکيم‌ الملک‌ با 4 رأي‌ نخست‌ وزير شد.
در اين‌ سال‌ با فرمايشي‌ بودن‌ انتخابات‌ مجلس‌ حکومت‌ احمد قوام‌ آن‌ را به‌ طور علني‌ تحريم‌ نمود.
1328 شمسي‌: مخالفت‌ با تشکيل‌ مجلس‌ قلابي‌ مؤسسان‌ که‌ ساخته‌ دست‌ هژير و اشرف‌ بود.
1328 شمسي‌ 22 مهر: به‌ نحوه‌ي‌ برگزاري‌ انتخابات‌ مجلس‌ شانزدهم‌ اعتراض‌ و با جمعي‌ از ياران‌ خود در دربار تحصن‌ نمود.
1328 شمسي‌ 21 آبان‌ماه‌: اعلام‌ تشکيل‌ جبهه‌ ملي‌ ايران‌ در اين‌ سال‌ پس‌ از ترور عبدالحسين‌ هژير وزير دربار باز به‌ حومه‌ احمدآباد تبعيد گرديد.
1328 شمسي‌ 18 بهمن‌: رفع‌ حصر خانگي‌ و ورود به‌ تهران‌ و نطق‌ تاريخي‌ ميدان‌ بهارستان‌ در 18 بهمن‌ و اعتراف‌ به‌ انتخابات‌ مجلس‌ شانزدهم‌ و در نهايت‌ انحلال‌ مجلس‌.
1329 شمسي‌ 19 فروردين‌: انتخابات‌ مجددٹ برگزار شد و مصدق‌ نماينده‌ اول‌ تهران‌ شد.
1329 شمسي‌: مخالفت‌ با نخست‌ وزير رزم‌آرا
توضيح‌: مصدق‌ که‌ از نظامي‌ شدن‌ فضاي‌ سياسي‌ و هم‌ از پشت‌ پرده‌ از عدم‌ رضايت‌ شاه‌ مبني‌ بر گزينش‌ رزم‌آرا خبر داشت‌. به‌ مخالفت‌ برخاست‌ و رزم‌آرا بعد از تحمل‌ مشکلات‌ فراوان‌ در هنگام‌ معرفي‌ کابينه‌به‌ناچار با اردوگاه‌ چپ‌ مخصوصٹ حزب‌ توده‌ از پشت‌ پرده‌ مغازله‌ ايي‌ آغاز نمود که‌ تمايلات‌ زنده‌ ياد صادق‌ هدايت‌ برادر خانم‌ رزم‌ آرا بي‌تأثير نبود و همين‌ امر در نهايت‌ باعث‌ گرديد که‌ در مسجد سپهسالار و باسري‌ پرشور برخاک‌ بيفتد.
1329 شمسي‌ تيرماه‌: کميسيون‌ ويژه‌ موضوع‌ نفت‌ تشکيل‌ شد و مصدق‌ به‌ رياست‌ آن‌ برگزيده‌ شد.
و در 15 آبان‌ماه‌ پيشنهادملي‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ از سوي‌ نمايندگان‌ جبهه‌ ملي‌ خصوصٹ دکتر مصدق‌ مطرح‌ شد. در 29 اسفند مجلس‌ شورا طرح‌ مصدق‌ را براي‌ ملي‌ شدن‌ نفت‌ تصويب‌ نمود.
1330 شمسي‌ 12 ارديبهشت‌: به‌ نخست‌ وزيري‌ رسيد و در 29 خرداد از شرکت‌ نفت‌ انگليس‌ و ايران‌ خلع‌ يد نمود که‌ نقش‌ زنده‌ياد مهندس‌ بازرگان‌ در اداره‌ صنعت‌ نفت‌ چشم‌گير بود.
در همين‌ سال‌ 23 الي‌ 27 مهر: در شوراي‌ امنيت‌ سازمان‌ ملل‌ حاضر و از حقانيت‌ نهضت‌ ملي‌ نفت‌ ايران‌ دفاع‌ نموده‌ و تحسين‌ جهانيان‌ را برانگيخت‌.
1331 شمسي‌ خرداد ماه‌: حضور در ديوان‌ لاهه‌ و دفاع‌ از حقانيت‌ ملت‌ ايران‌. پس‌ از بازگشت‌ و در 25 تيرماه‌ به‌ علت‌ دخالت‌ شاه‌ در امور دولت‌ مخصوصٹ موضوع‌ وزارت‌ جنگ‌ مصدق‌ استعفا نمود و قوام‌ به‌ نخست‌وزيري‌ رسيد. مخالفت‌هاي‌ گسترده‌ي‌ مردم‌ و قيام‌ ملي‌ 30 تير به‌ ناچار قوام‌ و دربار عقب‌ نشيني‌ نمود و مجلس‌ مجددٹ مصدق‌ را به‌ نخست‌ وزيري‌ رسانيد.
در 31 تيرماه‌ ديوان‌ دادگستري‌ لاهه‌ رأي‌ به‌ نفع‌ ملت‌ ايران‌ صادر نمود.
در هشتم‌ مرداد همين‌ سال‌ لايحه‌ اختيارات‌ قانوني‌ نخست‌ وزيري‌ تصويب‌ گرديد و عده‌اي‌ از نمايندگان‌ مجلس‌ و تني‌ چند از نمايندگان‌ جبهه‌ ملي‌ که‌ مصدق‌ را پاي‌بند به‌ سياسي‌ بازي‌ و گنجاندن‌ در حريم‌بسته‌ حزبي‌ خويش‌ نمي‌ديدند و مصدق‌ سر تسليم‌ در مقابل‌ فشارهاي‌ آن‌ها مبني‌ بر انتخاب‌ تمامي‌ دولت‌مردان‌ و وزراء از ميان‌ هم‌ حزبي‌هاي‌ خويش‌ فرود نمي‌آورد به‌ آغوش‌ دربار رفته‌ و مشکلات‌ عديده‌اي‌ برسر راه‌ مصدق‌ به‌ وجود آوردند. حتي‌ جناح‌ مذهبي‌ آن‌ روز مثل‌ مصطفي‌ کاشاني‌ را نيز با خود همراه‌ ساختند. در اين‌ ميان‌ حسين‌ مکي‌ که‌ روزي‌ عنوان‌ سرباز فداکار ميهن‌ به‌ خود اختصاص‌ داده‌ بود در تاختن‌ به‌آرمان‌هاي‌ ملي‌ مصدق‌ بي‌شرمي‌ و رسوايي‌ تمام‌ نمود و تمامي‌ آبروي‌ خويش‌ بر سر سوداي‌ بازار مکاره‌ سياست‌ باخت‌. مظفر بقايي‌ نيز راه‌ دربار رفت‌. لکن‌ بزرگ‌ مرداني‌ آن‌ روز از حريم‌ تنگ‌ و نوپاي‌ حزبي‌ به‌درآمده‌ و وسيع‌تر نگريستند و با پيشواي‌ نهضت‌ همراهي‌ به‌ ياد ماندني‌ نمودند ازجمله‌: آيات‌ عظام‌ طالقاني‌ زنجاني‌ لاري‌ و… و بزرگ‌مرداني‌ هم‌چون‌ خليل‌ ملکي‌ داريوش‌ فروهر مرحوم‌ دهخدا بازاري‌ مسلمان‌ ومردم‌دار حاج‌ مانيان‌ و حاج‌ حسن‌ شمشيري‌ جهان‌ پهلوان‌ تختي‌ و عده‌ي‌ کثيري‌ از فعالان‌ دانشگاهي‌ و فرهنگي‌ و سياسي‌. اما متأسفانه‌ توطئه‌هاي‌ دربار و بعضي‌ از مجلسيان‌ فريب‌ خورده‌ و دست‌ بيگانگان‌طماع‌ در کار بود و علي‌رغم‌ آن‌ که‌ با پيام‌ عمومي‌ مصدق‌ و حضور قاطع‌ مردم‌ مجلس‌ منحل‌ گرديد و محمدرضا به‌ بغداد و از آن‌ جا به‌ رم‌ فرار نمود لکن‌ به‌ علت‌هاي‌ گفته‌ شده‌ در همه‌ي‌ اين‌ سال‌ها و به‌ خصوص‌ضعف‌ تشکيلاتي‌ جبهه‌ي‌ ملي‌ و عدم‌ استفاده‌ به‌ موقع‌ از توده‌ ملت‌ و تسامح‌ بيش‌ از حد مصدق‌ با مخالفان‌ در 28 مرداد بار ديگر آرمان‌هاي‌ اين‌ ملت‌ مظلوم‌ و همواره‌ چشم‌ به‌ راه‌ در ميانه‌ي‌ راه‌ ناقص‌الخلقه‌ ماند.
از 17 آبان‌ 32 محاکمه‌ نظامي‌ مصدق‌ آغاز و سپس‌ به‌ 3 سال‌ زندان‌ محکوم‌ شد لکن‌ دربار و کودتاچيان‌ را رسوا نمود و در اين‌ مدت‌ يار ديرينه‌ و وزير شجاع‌ امور خارجه‌اش‌ دکتر حسين‌ فاطمي‌ در بيدادگاه‌ نظامي‌شاه‌ تيرباران‌ نمودند.
هرچند که‌ شاه‌ و دار و دسته‌اش‌ تلاش‌ داشتند که‌ کودتا را قيام‌ ملي‌ جلوه‌ دهند لکن‌ پايمردي‌ يادگاران‌ مصدق‌ هم‌چون‌ سحابي‌ ـ طالقاني‌ ـ بازرگان‌ ـ فروهر ـ مانيان‌ ـ شمشيري‌ و… اين‌ مجال‌ را هرگز به‌ آن‌هانداد و درخت‌ مقاومت‌ استوار ماند تا در 24 بهمن‌ 57 خون‌ با ناحق‌ ريخته‌ شهيد حسين‌ فاطمي‌ با شليک‌هاي‌ پياپي‌ و در بام‌ مدرسه‌ي‌ علوي‌ و به‌ سينه‌ پرکينه‌ و نفرت‌ نصيري‌ پاسخ‌ داده‌ شود.
مرحوم‌ بازرگان‌ در جواب‌ دادستان‌ و در محاکمه‌ نظامي‌ خويش‌ در جواب‌ سؤال‌ نظر شما نسبت‌ به‌ قيام‌ ملي‌ 28 مرداد چيست‌ شجاعانه‌ پاسخ‌ داد: قيام‌ فواحش‌ روسپيان‌ و لمپن‌ها
1335 شمسي : 13  مردادماه‌ دوره‌ي‌ زندان‌ به‌ پايان‌ رسيد و دوره‌ي‌ تبعيد به‌ احمدآباد مجددٹ آغاز گشت‌ و مزاحمات‌ شديد توسط دستگاه‌ حکومت‌ شاه‌ براي‌ مصدق‌ حتا در ديدار با نزديکان‌اش‌ ايجاد مي‌گرديد و در اين‌زمان‌ به‌ سرطان‌ فک‌ و دهان‌ مبتلا گرديده‌ لکن‌ اجازه‌ خروج‌ از کشور براي‌ معالجه‌ نيافت‌.
سرانجام‌ در 14 اسفندماه‌ 1345 مطابق‌ با 5 مارس‌ 1967 ساعت ۶ صبح دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنبن نشد و او در یکی از اتاقهای خانه‌اش دراحمدآباد به خاک سپرده شد. در غربت‌ احمدآباد به‌ جاودانه‌هاي‌ اين‌ ملت‌ بدل‌ گرديد تا عصر همان‌ روز محدود ياران‌ باوفايش‌ ترتيبات‌ کفن‌ و دفن‌ او را در همان‌ خانه‌اش‌ بدهند وجهان‌ پهلوان‌ تختي‌ شجاعانه‌ و بي‌ هيچ‌ واهمه‌اي‌ بر پيکر ارجمند پيشوا بوسه‌ زند و سحابي‌ او را غسل‌ دهد.
رژيم‌ از ترس‌ تجمع‌ مردم‌ در تشييع‌ جنازه‌ حتا از انتقال‌ پيکر او به‌ محل‌ شهداي‌ 30 تير جلوگيري‌ نمود.
(1)
روحش شاد
6w2bz3ta7k64un18vh6x
مرحوم طالقانی بر مزار مصدق،14 اسفند1357
12tg5v1313qtl0lbdfgo
داریوش فروهر،یدالله سحابی،هاشم صباغیان و مهندس بازرگان بر مزار دکتر مصدق
———————————————–

Thursday, January 21, 2010

سه اسلام - محمد قوچانی

                                                       

سيمای حقيقی علی خامنه ای، اکبر گنجی

"قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟" نظرات شخصی من است و هيچ ارتباطی با آيت الله صانعی، ميرحسين موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، کليه عزيزانی که در زندان ها اسير مدعی جانشينی امام زمان هستند، اصلاح طلبان، امضا کنندگان بيانيه پنج نفره و...؛ ندارد. سهل است بسياری از آنان به شدت با اين آراء مخالف هستند. در زمان انتشار آن مقالات با افراد مختلفی وارد گفت و گوی مکتوب در اين زمينه شدم و هم چنان به روی نقد ناقدان گشوده هستم 

اخبار ۲۰:۳۰ سيمای جمهوری اسلامی ايران، که واقعاً سيمای واقعی جمهوری اسلامی را به نمايش می گذارد، اقدام به پخش گوشه هايی از گفت و گوی من با BBC کرده است [۱] تا به خيال خود، مومنان را تحريک کند. در اين خصوص چند نکته را يادآور می شوم.
۱-- بهتر است ناقدان محترم اصل گفت و گو با برنامه ی "به عبارت ديگر" BBC را ببينند [۲]. گمان ندارم زمامداران جمهوری اسلامی نگران ايمان مردم و دين اسلام باشند. آن چه برای آنان مهم است، فقط و فقط حفظ و دوام قدرت سلطه گرانه بر مردم ايران زمين است. قدرتی که معلول سرکوب مداوم مردم و استفاده ی ابزاری از باورهای اسلامی دينداران است.
۲—قرآن محمدی: در برنامه ی "به عبارات ديگر" ، دو پرسش به ظاهر تحريک کننده از من پرسيده شد. اولی درباره ی قرآن بود. اگر به اصل گفت و گو نگريسته شود، پاسخ من روشن و دقيق بود. به همين دليل سيمای واقعی ولايت مطلقه ی فقيه، بخش مهمی از پاسخ را حذف کرد. پاسخ اين بود، در سنت مسلمين دو خدا وجود دارد:
اولی، خدای فقيهان و متکلمان(خصوصاً اشاعره) است. اين خدا، خدای متشخص انسانوار پادشاه جهان است. به تعبير ديگر،فقها خدايی به صورت پادشاهان دنيوی درست کرده اند. اين خدا، همان کارهايی را انجام می دهد که پادشاهان دارای قدرت مطلقه انجام می داده اند. دوست و دشمن دارد،پيام رسانانی دارد، عصبانی و خشمگين می شود،پارتی بازی می کند، از مردم قرض می گيرد و به آنها بهره می دهد، تنبيه و مجازات(حکم ارتداد، حکم محاربه، حکم شراب خواری، حکم سرقت،حکم سنگسار و...) می کند،دلش به رحم می آيد، فريب کار است،تيرانداز است،قاتل است،به درد سلطه و سرکوب می خورد.
دومی، خدای عارفان و فيلسوفان مسلمان است. آنان از ليس کمثله شیء آغاز می کنند. مدعای آنان اين است: اگر خداوند از هيچ جهتی از جهات شبيه هيچ موجودی از موجودات نيست، شبيه انسان ها و پادشاهان هم نيست. به تعبير مولوی، صورت بخشی به امر بی صورت(خداوندکار آدميان است. خداوند صورت بی صورت است. به همين دليل امام محمد غزالی(متوفی ۵۰۵ هجری) به صراحت تمام گفته است:"اصولاً جميع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار می روند، مجازی و استعاری می شوند"[۳]. خدای فيلسوفان مسلمان که از جميع جهات و حيثيات واجب الوجود بالذات است، تحريک پذير نيست، برای آن که حرکت از خصوصيات موجودات امکانی است که قوای خود را به فعليت می رسانند. در سنت عارفانه و فيلسوفانه ی مسلمين، هيچ موجودی غير از خداوند وجود ندارد. برای اين که فرض وجود موجودی غير از خداوند، با بی نهايت بودن خداوند تعارض دارد. خداوند "مطلق وجود" است، نه "وجود مطلق". اگر براهين اثبات صانع(خصوصاً برهان صديقين صدرا با تمامی روايت های آن) خدايی را اثبات کنند، آن خدا، خدای غير متشخص يا فراشخصی است. خدای ابن عربی و مولوی و ملاصدرا، چنين خدايی است. علامه ی طباطبايی در فلسفه ی خود از چنين خدايی دفاع می کرد.
من در پاسخ به پرسش برنامه ی "به عبارت ديگر" گفتم چنين خدايی را قبول دارم و به همان معنايی که مولوی و ابن عربی و ملاصدرا مسلمان هستند، مسلمان هستم. ملاصدرا را صدرالمتألهين به شمار آورده اند، اما در عين حال فقها هر سه ی اين بزرگان را تکفير کرده اند. سيمای حقيقی ولی فقيه اين سخنان را حذف کرد تا بتواند علی خامنه ای را نماينده ی زمينی پادشاه آسمان ها قلمداد کند.
۳—امام زمان: مهمترين پرسش "به عبارت ديگر" درباره ی امام زمان بود. سلسله مقالات "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟ " محدود به دو شرط بود:
۱-۳-- سخنان ما ارتباطی با ايمان گرايان ندارد. ايمان گرايان نيازی به اثبات عقلی باورهای هستی شناسانه ی خود ندارند. سخنان ما ناظر به آن دسته از عقل گرايان مسلمان است که ادعا می کنند تمامی اعتقادات را می توانند با براهين عقلی اثبات کنند.
۲-۳- معرفت، باور صادق موجه (true justified belief)است. کليه ی باورهای اعتقادی مسلمين، ممکن است صادق باشند. ما به صدق و کذب آن مدعيات کاری نداريم. دايره ی بحث ما محدود به دلائل صدق مدعيات است. به تعبير ديگر، ممکن است باوری صادق باشد، اما نتوان با دلائل عقلی آن را اثبات کرد. ابوعلی سينا بر اين باور بود که در عين صادق بودن زندگی پس از مرگ،با دلائل عقلی نمی توان معاد را اثبات کرد. وی در اين زمينه ايمان گرا بود. می گفت: پيامبر صادق از حيات پس از مرگ خبر داده است.
۳-۳- ادعای قرآن محمدی" اين بود و هست که هيچ دليل عقلی ای برای اثبات صدق مهم ترين باورهای اعتقادی مسلمين وجود ندارد، همين وبس. اگر اين سخن کفر آميز است، بوعلی سينا به جهت نامدلل فرض کردن معاد، کافر است. درباره ی وجود امام زمان،مدعای ما به شرح زير بود و هست:
۱-۳-۳- شيعيان از زمان رحلت امام يازدهم تاکنون حتی يک دليل عقلی برای اثبات صدق وجود امام دوازدهم ارائه نکرده و نمی توانند اقامه کنند. اگر چنين دليلی وجود داشت يا می توانست وجود داشته باشد، به جای تکفير اين و آن،آن دلائل عرضه می شد. روحانيت شيعه ۱۲ قرن است که به نام امام زمان از شيعيان وجوهات دريافت می کند، اما با خيال آسوده آن وجوهات مصرف می شود بدون آن که اندکی وقت صرف اقامه برهان برای اثبات صدق موجود مقدسی شود که به نام او از دسترنج مردم ماليات می گيرند.
۲-۳-۳- بحث های تاريخی درباره ی وجود فرزند امام يازدهم، بحث هايی است که به اثبات وجود امام زمان منجر نمی شود. برای اين منظور کافی است به کتاب محققانه ی استاد ارجمند حسين مدرسی طباطبايی- تشيع در فرايند تکامل- رجوع شود.
۳-۳-۳- حتی اگر کسی وجود امام دوازدهم را انکار کند، و ائمه ی شيعيان را "علمای ابرار" به شمار آورد، نه دارای علم غيب و معصوم و واسطه ی فيض،مدعايی الحادی و ارتدادی ارائه نکرده است. اولاً: يک ميليارد مسلمان سنی مذهب وجود دارد که چنين باوری دارند. ثانياً: آيت الله خمينی باور به خداوند و نبوت پيامبر گرامی اسلام را تنها شرط مسلمانی به شمار می آورد،نه چيزی ديگر.ثالثاً: مستندات تاريخی نشان می دهد که خود ائمه و شيعيان اوليه چنين باوری داشتند، يعنی ائمه را علمای ابرار به شمار می آوردند، نه دارای علم غيب، معصوم و واسطه ی فيض.
۴-۳-۳- چرا فقها تا اين ميزان بر سر امام زمان حساس هستند؟ دليل آن روشن است. آنان قرنهاست با استناد به وجود چنين موجود مقدسی از مردم وجوهات دريافت می کنند و طی ۳۱ سال اخير، به نام او بر مردم حکومت می کنند و به نام او زندان و شکنجه و اعدام می کنند. مگر پرسنل وزارت اطلاعات را "سربازان گمنام امام زمان" نمی نامند؟ مگر همان سربازان گمنام امام زمان فروهر و همسرش را به کارد سلاخی نکردند؟ مگر علی خامنه ای را جانشين امام زمان قلمداد نمی کنند؟ مگر علی خامنه ای بر گنبد اما زمان بيرق خشونت بر نيفراخته است؟ بحث امام زمان بسيار مهم است. برای ان که با "قدرت" و "ثروت" ارتباط دارد. صدها کتاب نافی خدا در ايران منتشر می شود و حساسيتی برنمی انگيزد. اما امام زمان موضوع ديگری است. سلسله مقالات "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟ " به طور مبسوط به اين موضوع پرداخته و نشان داده است که خود ائمه و شيعيان اوليه چه تصوری از آنان داشته اند.
۴- نتيجه: "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می ايد؟ " نظرات شخصی من است و هيچ ارتباطی با آيت الله صانعی، مير حسين موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، کليه ی عزيزانی که در زندان ها اسير مدعی جانشينی امام زمان هستند،اصلاح طلبان، امضا کنندگان بيانيه ی پنج نفره و...؛ ندارد. سهل است بسياری از آنان به شدت با اين آراء مخالف هستند. در زمان انتشار آن مقالات با افراد مختلفی وارد گفت و گوی مکتوب در اين زمينه شدم و هم چنان به روی نقد ناقدان گشوده هستم. در خصوص ضرورت يا عدم ضرورت اين مباحث، دو ديدگاه متعارض وجود دارد. اولی، پروژه ی گذار به دموکراسی هيچ نيازی به پروژه ی نوانديشی دينی ندارد. دومی، در يک جامعه ی دينی، با حکومت مدعی دينی بودن،اصلاح دينی(نوانديشی دينیيکی از ارکان گذار به نظام دموکراتيک ملتزم به حقوق بشر است. مطابق رويکرد اول، نوانديشی دينی از نظر سياسی- اجتماعی(نه الهياتی) بی فايده و وقت تلف کردن است. اما مطابق رويکرد دوم، نوانديشی دينی از نظر سياسی- اجتماعی، ضروری و يکی از پيش شرط های گذار به دموکراسی در جامعه ای چون جامعه ی ايران است.
اکبر گنجی
۲۸ دی ماه ۸۸، نيويورک
پاورقی:
۱- رجوع شود به لينک: http://balatarin.com/permlink/2010/1/17/1918609
۲- رجوع شود به لينک:
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2008/12/000000_ptv_hardtalk.shtml
۳- امام محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج ۴، ربع منجيات، کتاب التوحيد و التوکل،ص ۲۵۵-۲۵۴ .

تخته پولاد - علی دشتی

پیش نوشت : کتاب تخته پولاد اثر علی دشتی نویسنده بیست و سه سال است.این کتاب داستان گونه، بحث و جدلی مذهبی است میان یک عالم دینی و شاگردانش که دارای افکاری متفاوت هستند، ولی همه آنها احترام و حق استادی را بخوبی نگاه داشته و رعایت می کنند

                                                             

بیست و سه سال - علی دشتی

پیش نویس: کتاب بیست و سه سال  علی دشتی و نقد آن.خواندن و قضاوت بر عهده زیبا ذهنان


                                                            
نقد سید مصطفی حسینی طباطبایی بر کتاب فوق
جلد اول

                                                            
جلد دوم

                                                            
جلد سوم